دنیای عطر و ادکلن

موضوعات به روز درباره عطر، ادکلن، رایحه ها و کمک به انتخاب عطر مناسب

دنیای عطر و ادکلن

موضوعات به روز درباره عطر، ادکلن، رایحه ها و کمک به انتخاب عطر مناسب

دغدغه خرید لباس عروسی تا لحظه آخر...بخش دوم

قسمت پیش تعریف کردم که چقدر سخت و پیچیده موفق شدم بالاخره هزینه خرید لباس برای عروسی را فراهم کنم. دو تا عطر مردانه و زنانه یعنی چنگ مشابه بوی کرید اونتوس و کمانچه مشابه بوی باکارات رژ را برایشان کنار گذاشتم. و با ناباوری وقتی لباسی که از اینستا پسندیده بودم را حضوری به مزون رفتم و لباس خوشبختانه اندازه من بود. آن را به معنای واقعی کلمه خریداری کردم و با هدیه که البته شامل کارت پول هدیه نیز بود راهی عروسی شدم.البته ناگفته نماند که مشتری را لحظه اخری که خیلی هلو هم از من خرید کرده بود، از صفحه لینکدینم پیدا شده بود: 


قسمت اول : دغدغه خرید لباس عروسی تا لحظه آخر


آدرس محل عروسی سمت کرج بود. آنقدر از صبح دویده بودم که دو بار فقط دوش گرفتم. از رفتن به آرایشگاه هم صرف نظر کردم. خودم شروع کردم به سشوار کشیدن موهایم.و از آنجایی که در آرایش کردن بد نیستم، آرایشم را خودم شروع کردم. فقط چشمتان روز بد نبیند،‌ به دلیل حجم استرسی که از صبح تحمل کرده بودم، دستهایم میلرزید و نمیتوانستم خط چشم بکشم. یعنی من سه بار کامل گند زدم در آرایشم و بعد از اینکه مطمئن شدم آرایش چشمم را دارم نابود میکنم، بی خیال شدم و آهنگ امواج دریایی که برایم بسیار جالب و آرام بخش بود، را گذاشتم و آرام آرام نفس کشیدم. شروع کردم به تنفس عمیق. و چشمهایم را بستم و بی خیال همه چیز شدم. شایدکه آرامشم به من بازگردد. بعد از چند دقیقه که سعی کردم تنفسم را دراختیار خودم قرار دهم،‌ اوضاع ظاهرا بهتر شد.


شروع کردم به آرایش مجدد. انگار این دفعه لرزش دستم کمتر شده بود. پروژه ی  مژه مصنوعی هم خدا را شکر با موفقیت نصب شد. خلاصه آهنگ دریا را گذاشتم روی تکرار که آرامشم از دست نرود و کارهایم را تقریبا کامل کردم. بعد ازینکه تقریبا آماده شدم، وسایل را گذاشتم داخل ماشینم و ویز را زدم که دیدم به به. از شانس گلم من یادم رفته است که بنزین بزنم وان ساعت فقط ۴۰ دقیقه طول میکشید که بروم بنزین بزنم. شاید باورتان نشود اما آن زمان میخواستم بی خیال این عروسی بشوم. و بروم بالا و فقط بخوابم. لعنت هم به خودم فرستادم که اصلا از اول نگفتم نه. نمی آیم و این همه استرس را تحمل نمیکردم.


خلاصه بی خیال ماشین بردن شدم و اسنپ گرفتم. بماند که هزینه ش شوکه ام کرد، اما چاره ی دیگری نداشتم. اسنپ آمد و گفتم آقا فقط من چون براشینگ کردم، نمیتوانم شال سرم کنم. موهایم خراب میشود. اشکالی ندارد؟ گفت ببخشید پنج شنبه ها خیلی گیر میدهند. شرمنده . گفتم مرسی گفتید. دوباره درخواست جدید دادم. این یکی گفت نه فقط نچسبید به شیشه ماشین و وسط بنشینید. گفتم قبول. آمد و خلاصه نشستم در ماشین و راه افتادیم. دیالوگ بین ما شکل گرفت و بعد گفت کارتون چی هست؟ گفتم من عطرمیفروشم و  برایش توضیح دادم. گفت اسنپ هم شغل آخر هفته من است. من در شرکت کار میکنم. و گفت شاید اصلا بتواند مدیر شرکت را قانع کند که برای هدایای تبلیغاتی دفعه بعد اصلا عطرهای تبلیغاتی ما را سفارش بدهد. گفتم اگر این طور باشد من هم پورسانتم را با او نصف میکنم. اتفاق بسیار جالبی بود. چون ممکن بود که تمام این سختی های امروز منجر میشد به خرید از من و این واقعا دلگرم کننده بود. خلاصه کارتم را دادم به او و گفتم امکان دارد برگشت هم خودتون بیاید دنبال من. گفت بلی احتمالا. فقط با من نیم ساعت قبلش هماهنگ کنید. و من برای اولین بار در طول روز احساس آرامش کردم.

بلی...و بالاخره بعد از یک روز سخت و پر دغدغه با آرامش پایم را گذاشتم در سالن و واقعا برای چند ساعت حال و هوایم عوض شدو تازه شدن دیدار ها بعد از مدت ها چقدر ارزشمند بود. درست است که خیلی زودتر از چیزی که فکر میکردم مژه ها از چشمم داشت کنده میشد، اما ترجیح دادم بی خیالی طی کنم. عطرهای هدیه را به عروس و داماد دادم. خیلی ذوق کردند. حتی دو سه نفر هم که عطرها را دید، مشتاق شدند و سوال کردند درباره ش. خلاصه چند ساعت آینده فقط سعی کردم خوش بگذرانم و بی خیال دغدغه های زندگی ام بشوم.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد