دنیای عطر و ادکلن

موضوعات به روز درباره عطر، ادکلن، رایحه ها و کمک به انتخاب عطر مناسب

دنیای عطر و ادکلن

موضوعات به روز درباره عطر، ادکلن، رایحه ها و کمک به انتخاب عطر مناسب

دغدغه خرید لباس عروسی تا لحظه آخر...

اخیرا یکی از مشتریان بسیار خوش اخلاق و قدیمی من با من تماس گرفت و گفت که میخواهد ازدواج کند. بعد از تبریک و تعارفات من را به عروسی خودشان دعوت کرد. اول که بسیار هیجان زده شدم ازینکه بعد از مدت ها به عروسی دعوت شدم. بعد از قطع تلفن اولین چیزی که به شدت ذهن مرا مشغول کرد یکی لباس بود و دیگری هدیه عروسی. این بود که به فکرفرو رفتم که چگونه میتوانم از عطرهای هدیه مان به عنوان هدیه عروسی استفاده کنم که هم رایحه ها درست انتخاب شده باشد و هم زیبا باشند. خلاصه این قسمت مربوط به خاطره آماده سازی این عروسی است.

 خدا را شکر که اینجا بلاگ شخصی  من است و راحت میتوانم بدون ملاحظه کارفرما و یا هر کسی دیگر بنویسم. نمیدانم فقط من هستم و یا دیگران که انقدر دیر به دیر عروسی دعوت میشوند که انگار  زمان دعوت شدن برق بهم وصل کرده اند. آن روز خلاصه به سرعت کارهایم را جمع و جور کردم و زودتر از استرس بی لباسی عروسی رفتم خانه. کمد را باز کردم. شاید باورش سخت باشد اما هر کدام بدون استثنا هر کدام را که پوشیدم، دیدم مناسب عروسی نیست. تهش یک تولد رسمی. حالا با این وضعیت مالی باید خدا تومن هزینه میکردم برای خرید لباس.

لباس ها را کنار زدم و پیج های اینستا را چک کردم همان موقع. لباس قشنگ بود. اما قیمت ها طوری نبود که من بتوانم بخرم. امیدم به قرارداد فردا بود که قول خرید عطرهای تبلیغاتی را به من یک شرکت داده بود. برای پک نمایشگاه. گفتم خدایا یعنی این هم از همان خریداران توزرد است . هیچ کاری از دستم بر نمی اومد. باید تا فردا صبر میکردم ببینم با هزار اما و اگر چطوری پیش میرود روند مذاکرات. 


برای کادو هم که گفتم یک بسته عطر هدیه به عروس و یک بسته ست و مشابه برای داماد درست میکنم و در کنار کارت هدیه تقدیم میکنم. سلیقه عروس را که کاملا میشناختم. اما برای داماد گفتم بهتر است سخت نگیرم. عطر کمانچه که مشابه بوی باکارات رژ است و عطر چنگ که مشابه بوی کرید اونتوس است را برایشان کنار گذاشتم. با روبان هم به زیبایی تزیین کردم که حداقل از بابت هدیه خیالم راحت باشد. همان روز رفتم بانک سر کوچه و یک کارت هدیه پول هم گرفتم و گذاشتم کنار عطرها. روی کارت هدیه هم نوشتم : پیوندتان مبارک. ارادتمند. تینا. حالا مانده بود فقط لباس. 

فردا هرچقدر منتظر تماس ان شرکت شدم، زنگ نزد. تاکید کرده بود که خودش تماس میگیرد. خیلی ضایع بود من تماس بگیرم. گفتم حالا چی کار کنم. صبر کردم تا دو روز بعد. هیچ خبر خاصی هم از فروش نبود. یک پیامک آماده کردم و نوشتم که جشنواره فروش عطرهای وادی آرا از امروز به مدت ۲۴ ساعت. با هر ده میلیون خرید یک میلیون تخفیف میگیرید. عملا آتش زدم به مالم. یعنی سودش را رساندم به تقریبا صفر و منفی. امان از بی پولی. اس ام اس را هم تنظیم کردم فقط برای شرکت اونها فرستادم. چون این عدد اصلا منطقی نبود. گفتم یا شانس یا اقبال. وای که اگر مدیرم میفهمید دارم چه کاری میکنم. ۲۴ ساعت شروع شد. و من چشم به انتظار تماس شرکت.

شاید باورش سخت باشد. فقط دلم را صابون زده بودم. زنگ نزدند. پیامک را هم تکرار کردم. اما ظاهرا منصرف شده بودند. خیلی ناامید شدم از خودم چون هم قیمت را خراب کرده بودم و هم پولی دستم نیامده بود. گفتم اشکالی ندارد دیگر. با لباس تولد میروم عروسی.

اتفاق عحیبی که برایم فردا یعنی دقیقا روز قبل از عروسی افتاد این بود که یک شرکتی که من حتی یک درصد هم احتمال تماس نمیدادم و از صفحه عطر لینکدینم را شناسایی کرده بودند، تماس گرفتند. گفتند صد تا عطر به صورت فوری میخواهیم سفارش بدهیم. برای نمایشگاه هفته بعد. گفتم سمپل برایتان بفرستم. گفت نه بهترین رایحه ها را به انتخاب خودتان بگذارید. شش تا متنوع باشد. یعنی انقدر مشتری هلو مگر میشد؟ گفتم به روی چشم. در حالی که درونم عروسی بود گوشی را گذاشتم و پیش فاکتور را فرستادم. پول که به حسابم واریز شد یعنی پر در آوردم.

سریع سفارش را آماده کردم و رفتم مزون. خدا پول لباس را رساند.آن هم به عجیب ترین شکل ممکن. یک لباس بلند و رسمی قشنگ خریدم و با عطرهای هدیه رفتم عروسی...خدایا مرسی!

ادامه : بخش دوم : دغدغه لباس عروسی تا لحظه آخر

نظرات 1 + ارسال نظر
شراره سه‌شنبه 3 مهر 1403 ساعت 13:18

تینا جان از اول تا اخر داستان باهات همراهی کردم.:)

ممنونم ازت.:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد